جمعه 2 خرداد
ســــــــلام دیروز یه روز خوب بود....شب فبلش یعنی پنجشنبه همسری موهای منو رنگ کرد و حمام کردیم و بعدش منورسوند خونه ی باباایرج و خودش رفت با همکاراش برن استخر...اومدم الناز و مامانم خونه بودن....داداشم گوشیم رو آورده بود الناز بهم تحویلش داد و گفت مبارکت باشه تشکر کردم ....مامانم شب ماکارونی داشت برای شام...به به...مامانم مشغول درست کردن شام بود و منم الناز صحبت میکردیم....برای الناز فیسبوک راه انداختم بعدش دخترعموم لیلا اس داد که ابجی داریم میریم خونه ی عمو نمیاین؟گفتم اونجام عزیزم بیاین.....اومدن...بعد شوشو و باباو بعد امیرو سجاد همه جمع شد...خونه پر بود همون خونه ای که همیشه مامان بابا تنها هستن همه جمع شدیم و بگو بخ...
نویسنده :
الــنـــازجوون
21:01